بادامچیان: خاتمی نمیتواند بین مردم برود، چون مردم او را قبول ندارند
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۳۳۵۳۵۶
بعد از گذشت چند ماه از ناآرامیها در کشور رهبر انقلاب طی حکمی فرمان عفو صادر کردند. با توجه به اینکه این موضوع در میان اغلب تحلیلگران سیاسی با واکنش مثبت مواجه شد، در این ارتباط در خصوص اینکه این فرمان تا چه اندازه میتواند در فراگیر شدن آشتی و گفتوگوی ملی و همچنین پیوند حاکمیت و ملت تاثیرگذار باشد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ایلنا با اسدالله بادامچیان دبیرکل حزب موتلفه اسلامی گفتگو کرده است که متن کامل آن را در زیر میخوانید:
رهبری اخیرا فرمان عفو سراسری را صادر کردند. با توجه به اینکه این روزها بین حاکمیت و ملت شکاف به وجود آمده است، این حکم روی احیای پیوند حاکمیت و ملت چه تاثیری میتواند داشته باشد؟
حرف شما مطابق با واقعیت نیست. اصلا بین حاکمیت و ملت اختلافی نیست. علت این است که چه کسی است که آقای خامنهای را قبول نداشته باشد؟ دنیا ایشان را قبول دارند. اما مگر ملت ما آنقدر ناشی است، ملتی که توانسته این انقلاب را اداره کند، چهل و خوردهای سال محکم پای آن بایستد، هشت سال جنگ تحمیلی را اداره کند، این همه شهید بدهد؛ این ملت چرا باید با حاکمیت اختلاف داشته باشد؟ این حاکمیت نقاط ضعف داشته باشد مال ملت است و اگر نقاط قوت هم داشته باشد، مال ملت است. رهبری هم رهبری امام است، هیچ جامعهای بدون رهبر نمیتواند پیروز شود.
حضرت امیر میفرمایند: "لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِیرٍ" برای تودههای مردم از اینکه حکومت داشته باشند، گریزی نیست. همه میگویند کشور نیاز به قانون و قانون حکومتی دارد و حکومت بد بهتر از بیحکومتی است و قانون بد بهتر از هرج و مرج است. اینها موارد عقلایی عالم است؛ بنابراین ملت ما با حاکمیت کاملا همراه است. بله با حکومت و دولتها اختلاف دارد، بعضی وقتها هم همین میشود یعنی در واقع یک دولتی که بر سرکار میآید که مطلق نیست، یک مخالف و یک موافق دارد. اما با رای اکثریت میآید. اما این غیر از حاکمیت است؛ حاکمیت یعنی نظام جمهوری اسلامی. این ملت جای نظام جمهوری اسلامی چه میخواهد؟ لیبرال دموکراسی غربی میخواهد؟ محال است. نظام آمریکایی میخواهد؟ نظام انگلیسی میخواهد؟ خیر. روشن است اگر کسی با این بدیهیات اشکال دارد، باید فکری برای خودش بکند.
به اضافه اینکه ما الان در سایه این حکومت توانستیم استقلال داشته باشیم. ما نوکر آمریکا نیستیم، مگر کشورهای منطقه تابع آمریکا نیستند؟ مگر شاه نوکر آمریکا نبود؟ اروپاییها الان گرفتار آمریکا هستند، تحریمهای آمریکا در مورد ایران را نمیخواهند و میخواهند با ایران ارتباط داشته باشند، ولی چرا با آمریکاییها هستند، چون چارهای ندارند و باید با آمریکا همکاری کنند. آن وقت ما در ایران با استقلال و قدرت میایستیم و کار میکنیم و این همه کشور را ساختیم. چون سنتان قد نمیدهد، موقع شاه، تهران آن زمان را یادتان نمیآید. میخواستم بروم زنجان، از قزوین که رد شدم تمام آنجا کاشت و سبزه بود، باورم نمیشد، چون چند سال به زنجان نرفته بودم برای من جالب بود هیدج یک روستا بود امروز یک شهر آباد شده است. راههای ما زمان شاه اینطور بود؟
جاده مازندران به این شکل بود؟ نه اصلا نمیشد بروید. در جاده کاشان که سمت جنوب تهران است، جاده باریکی داشتیم که در هفته چند کشته میداد، الان بزرگراه ساختیم. ما ایرانمان را ساختیم. در پزشکی، ما حرف اول را در منطقه میزنیم و پزشک صادر میکنیم. افرادی که میآیند میگویند مهاجرت پزشکان، ما در سال چندهزار پزشک در کشور تربیت میکنیم. آنقدر خوب تربیت کردیم که این کشورها پزشکان خوب ما را با پولهای هنگفت میبرند. در حزب خودمان ما کارگروه پزشکی داریم، آنها به ما گفتند این پزشکان به امارات رفتند. امارات چند میلیون جمعیت دارد و چقدر پزشک میخواهد؟ بعد مگر اشکال دارد بگویند در امارات بهترین پزشک جراح ایرانی است، پزشک قلب و گوارش ایرانی است. این یک افتخار برای ایران است.
الان در لس آنجلس ۲ میلیون ایرانی داریم؛ بعضیها خیال میکنند ما خیلی ناراحتیم. نخیر ایرانیها فرهنگ ما را به آنجا بردند. اینکه رئیسجمهور آمریکا عید نوروز را به ما تبریک میگوید در زمان جمهوری اسلامی میگوید، یا زمان شاه هم میگفت؟ زمان جمهوری اسلامی میگوید. چرا؟ چون در داخل آمریکا خانم ایلهان عمر اخیرا به کنگره آمریکا رفته و از کمیسیون روابط خارجی کنگره او را بیرون کردند، برای چه زن مسلمان را آوردند؟ میخواهند اسلام را تقویت کنند؟ حالا ما تبلیغ این خانم را کردیم، بعضیها ناراحت شدند. الان رئیس مجلس بلژیک، ایرانی است، عیبی دارد که یکی از نمایندگان آمریکا یک ایرانی باشد؟ حداقل آنجا مینویسند این فرد ایرانی است. ما از نقاط مثبت به این موضوع نگاه نمیکنیم. میگویند مهاجرت؛ چند هزار پزشک مهاجرت میکنند، همین پزشکها هم که میروند به آنجا میگوییم اگر مذهبی هستید غیرت مذهبیتان را نگه دارید، اگر مذهبی نیستید غیرت ملی ایرانیتان را نگاه دارید.
پس در اولین مساله نه تنها حاکمیت ما جدا از ملت نیست، بلکه با ملت همراه است. اصلا حاکمیت ما حاکمیت ملت است. رهبری یا دیگران با ملت کار میکنند، امام هم با ملت کار میکرد. صادقانه هم کار میکنند. اینکه شما ملاحظه میکنید تحلیل نیست، بله مردم از همان اول نسبت به مساله دولتها و حکومتها این بحثها را داشتند. در دولت آقای بازرگان اول به او رای دادند بعد دیدند از عهدهاش برنمیآید. ما این شعار را ساختیم که میگفت "بازرگان، پیر چریک ایران رهرو راه اسلام" بعد ملت یواش یواش دیدند راهش جداست دارد با امام دعوا میکند. گفتیم بابا ملت امام را قبول دارند و امام تو را آورده در نخست وزیری گذاشته است، بعد از آن گفتند "بازرگان پیر خرفت ایران" بعد از آنها حاج احمد آقا به آقای مقصودی ما زنگ زد گفت امام میفرمایند که به آقای بازرگان چیزی نگویید. بعد از آن آقای بنیصدر آمد رئیسجمهور این کشور و جانشین فرمانده کل قوا شد. بعد چه کار کرد؟ زمانی که معلوم شد که او وابسته است، با هواپیمایی که توسط آمریکا مسیرش را تا فرانسه باز گذاشته بودند، رفت پاریس. با چه کسی در رفت؟ با کشمیری، رجوی، کلاهی، ابریشمچی و معزی خلبان شاه فرار کرد؛ بنابراین ملت از این افراد هم برگشتند.
آقای هاشمی در بازسازی بعد از جنگ خیلی به کشور خدمت کرد. آن زمان ما نه دلار داشتیم نه هیچ چیزی، اما ایشان زحمت کشید ۴۸ میلیارد دلار از اروپا قرض گرفت و بعد آنها را مجبور کرد، برای آنکه پولشان وصول شود با بهره کم به ما پول بدهند. به راستی زحمت کشید. اما مردم به علت گرانیهایی که حاصل از مسیر بازسازی بعد از جنگ است، کارشان به جایی رسید که برای انتخاب دولت بعدی به آقای ناطق رأی ندادند، به آقای خاتمی رأی دادند. اول هم خیال کردند آقای خاتمی میآید کاری میکند بعد دیدند این آقایان پیام دوم خرداد شدند و ۷ هزار مدیر را بیرون کردند و گفتند شما پیام دوم خرداد را نفهمیدید که مسخره بود. بعد از دو دوره به جای اینکه به آقای هاشمی رأی بدهند، به احمدینژاد رأی دادند که ضد آقای خاتمی بود. شعارهای او هم غیر از آن بود؛ بنابراین مساله مهم اینجاست که این انتخاب ملت است. بعد از آن هم به آقای روحانی رأی دادند، بعد هم آمدند از آقای روحانی گذشتند و وقتی دیدند دولت او کارها را خراب کرده و نتوانسته کاری انجام دهد، نتیجه این شد که به آقای رئیسی رأی دادند. اگر آقای رئیسی هم نتواند خوب کشور را اداره کند، ملت با کسی قوم و خویشی ندارد.
در انتخابات ۱۴۰۰ که آقای رئیسی پیروز انتخابات شد، آیا فکر نمیکنید گرایشها و جریانهای سیاسی مختلف به شکل حداکثری در انتخابات وجود نداشت؟
نه. آقای همتی و مهرعلیزاده هم بودند. من به شما بگویم افرادی که خیال میکنند شورای نگهبان میآید انتخابات را مهندسی میکند. این کار را نمیکند. شورای نگهبان وظیفهاش یک چیز است؛ آیا شورای نگهبان باید کوتاه بیاید تا مشارکت مردم زیاد شود؟ میگویم وظیفه شورای نگهبان احراز صلاحیت است. اینکه در انتخابات مشارکت پیدا میکند و نمیکند به شورای نگهبان ربطی ندارد. در قانون اساسی به شورای نگهبان این اختیار داده شده که اگر کسی میخواهد در انتخابات رئیسجمهور یا نماینده شود باید صلاحیت داشته باشد. نمیشود کشور یا مثلا اختیار معاهدات بینالمللی را به دست کسانی بدهیم که صلاحیت ندارند؛ بنابراین شورای نگهبان دو کار هم بیشتر ندارد یا احراز صلاحیت میکند یا احراز صلاحیت نمیکند.
این قسمت دو بخش دارد؛ عدماحراز صلاحیت یعنی نمیدانم صلاحیت دارد یا نه، تاییدش نمیکند. این تایید نکردن محکومیت نیست. یک بخش دوم آن طرف محکومیت دارد، یعنی از لحاظ قانون نمیتواند، آن کارش راحت است؛ بنابراین شورای نگهبان ربطی به صلاحیت داشتن و نداشتن ندارد.
آیا در این دوره از انتخابات در حق کسی جفا شد؟
یک آدم عادل هم جفا میکند. آقا فرمود در حق آقای لاریجانی جفا شده و شورای نگهبان هم گوش داد.
آیا نمیشد در همان انتخابات جبران کرد؟
من نمیدانم. این را باید از شورای نگهبان پرسید. میدانید که ما برای سالگرد مرحوم عسگراولادی از آقای لاریجانی دعوت کردیم، در هفتههای گذشته هم برای سالگرد آقای حبیبی جلسه داشتیم، از آقای حداد دعوت کردیم. بگذارید یک چیزی را به شما بگویم. من معتقدم دیگر باید از این حالت جناحبندی بیرون بیاییم. یک گروه اصلاحطلب یک گروه اصولگرا، چرا؟ شما مگر در این کشور زندگی نمیکنید؟ سلیقهات این است، پس سلیقهات را در چارچوب قانون اساسی و چارچوب نظام جمهوری اسلامی ولایی انجام بده، من هم همینطور. هروقت هم خواستیم با هم بنشینیم حرف بزنیم و گفتگو کنیم.
شما قبلا بحث آقای خاتمی را مطرح کردید. من که با آقای خاتمی دعوا نکردم. نصیحت هم کردیم. نامهای برای روزنامه شرق نوشتم که چهار نامه را چاپ کرده، در نامه چه نوشتم؟ ۷ نامه در حزب موتلفه نوشتیم، آنها ۳ تا را جواب دادند، بقیه را جواب ندادند. چرا این کار را میکنیم؟ زیرا کشور برای همه است، ما شعار ایران برای ایرانیها را اجرا میکنیم. اما این افراد میگویند، هرکسی پیام دوم خرداد را نفهمیده باید برود کنار. من اسامی ۸۰۰ و خوردهای از مدیران را نوشتم که جایگزین شدند. در اینجا هم آقای رحمانیان نوشت که آقایان دوران حذف گذشته است. من میگویم چه کسی میخواهد تو را حذف کند؟ تو خودت را حذف میکنی. تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز! بیا یک شکلی رفتار کن که نشود. وگرنه چرا همین الان آقای خاتمی نمیتواند بین مردم حضور پیدا کند؟ زیرا مردم او را قبول ندارند. چه خوشمان بیاید چه بدمان بیاید.
من با پدرش مرحوم روحالله و با خودش رفیقم. هنوز عکسهایی را که او را به حزب موتلفه دعوت کردیم وجود دارد که با هم میخندیم، دعوا که نداریم. اما آقای خاتمی کاری کرده که من نمیتوانم او را به شورای مرکزی حزب دعوت کنم. آقای خاتمی کاری کرده که نمیتواند در توده مردم حضور داشته باشد. رهبری در مجمع تشخیص مصلحت آقای مجید انصاری اصلاحطلب را انتخاب میکند چرا آقای خاتمی را نمیتواند، بگذارد؟ احمدینژاد را میگذارد، اما خاتمی را نمیگذارد. چون آقای خاتمی یک کاری کرده که نمیشود. آقای خاتمی برگردد و خودش را اصلاح کند. آقای میرحسین موسوی که بیانیه میدهد، آب در آسیاب دشمن میریزد و بنزین روی آتش اغتشاشات میریزد، میشود او را قبول کرد؟ نه نمیشود او را قبول کرد.
مگر دورانی که اینها آمدند اغتشاش کردند، ناآرامی بود؟
برخی از سران حاکمیت به طور مشخص آقایان قالیباف رئیس مجلس شورای اسلامی و همچنین آقای وحیدی وزیر کشور در همین مدت اخیر، اعلام کردند اگر وضعیت آرام شود میتوانیم اصلاحاتی را داشته باشیم. با وجود آنکه وضعیت آرام است و رهبری هم فرمان عفو عمومی را صادر کردند، الان شرایطی فراهم است تا اصلاحاتی در ساختار سیاستهای کلی کشور ایجاد شود؟
من نمیدانم اصطلاح عفو عمومی چیست. یک زمانی است که یک اغتشاشی در کشور رخ داده و یک گروه اراذل و اوباش و یک گروه فریبخورده، وارد صحنه شدند. در نتیجه این اغتشاش معلوم شد که از طرف غرب است. همه طراحی آن را آمریکاییها و صهیونیستها کردند و حامیانش هم همین کشورها بودند. چه موضوعی باعث شد که حالا برگردیم و این بحثها را بکنیم؟ برای آن اصلاحاتی هم که شما میفرمایید، مگر وضع ناآرام بوده؟ مگر دورانی که اینها آمدند اغتشاش کردند، ناآرامی بود؟
* بالاخره یک اعتراضاتی شکل گرفت.
اغتشاش شکل گرفت. دقیقا نگاه کنید من چه میگویم. کلمه اعتراض را متاسفانه بخش افراطی اصلاحطلبان به کار بردند و یک عده هم متوجه نبودند و همان کار را کردند. این اعتراض نقشه همان فتنه ۱۴۰۱ است. یعنی دقیقا اغتشاش را شروع میکنند. خیلی از اصلاحطلبان هم به صحنه نمیآیند. آیا اینکه افراد بروند پشتبام خانهشان مرگ بر دیکتاتور بگویند درست است؟ آیا واقعا این درست است؟ چرا نظام جلوی این افراد را نمیگیرد؟ میگذارد تا رسوا شوند. اینها رسوایی است، طرف در داخل منزل خودش نشسته، آب، برق و گاز برقرار است. امنیت هم توسط نیروی انتظامی که به او حمله میکند، برقرار است، امنیت کامل توسط سپاه، بسیج و ارتشی که هر روز جلوی داعش را میگیرد برقرار است، بعد در نهایت آزادی میگوید مرگ بر دیکتاتور. اما بعد هم معلوم میشود چند نفر بیشتر نیستند؛ بنابراین این احمقها عقلشان نمیرسد که میروند آن بالا و میگویند مرگ بر دیکتاتور نمیفهمند، اولا دیکتاتوری نیست. تو در نهایت آزادی داری میگویی مرگ بر دیکتاتور و خانهات مشخص است. صبح هم میخواهی بروی میتوانند تو را بگیرند، ببرند. در نهایت آزادی شعار میگویی، بعد میخوابی و صبح هم میروی سرکارت. پس آیا اینکه آدم با آزادی بگوید مرگ بر دیکتاتور مسخره نیست؟ مساله دوم اینکه معلوم شد تعداد خیلی کم است. سوال شما چه بود؟
سوالم این بود که آیا فرصتی است که بتوانیم بعد از آرام شدن این وضعیت اصلاحات ساختاری را انجام دهیم؟
من میگویم اصلاحات به معنای اصلاحات نه به معنای اصلاحات اصلاحطلبان. اگر هرجا نقصی وجود دارد، اصلاحات یک امر دائمی است. همین انسان که در مسیر تکامل نمیتواند بدون اصلاح بماند. اینکه ما میگوییم فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ...؟ ما هرجا نقص پیدا میکنیم، باید آن نقض را اصلاح کنیم. اصلا مجلس برای چیست؟ مجلس برای این نیست که قانونها ثابت باشند. مجلس برای اصلاحات دائم به وجود آمده است. قانون را هم اصلاح میکنند؛ بنابراین اینکه ما منتظر آرام و غیرآرام بودن باشیم، درست نیست. همیشه اصلاحات وجود دارد، الان هم هست.
من اعتقاد دارم ما در گام دوم انقلاب حتما به بازنگری در قانون اساسی نیاز داریم. اما نه حرفی که این آقایان میزنند. اینها قانون اساسی غربزده را میخواهند. ما در بعضی از موارد نیاز به تکامل قوانین موجود داریم همچنان که امام در زمان خود بازنگری را انجام داد و دو ریاستی در قوهمجریه را از بین برد یعنی نخستوزیری و رئیسجمهوری که بعدها متوجه شدند دو رئیسی ضرر دارد و این قانون را عوض کرد. همان موقع من به احمدآقا نامهای دادم که این نامه را به امام بدهید، چند مورد دیگر هم وجود دارد که باید اصلاح شود و ایشان وقتی نامه را خواندند خندیدند و فرمودند به فلانی بگویید بله درست است، اما الان موقعش نیست. الان باید همینها را انجام دهیم.
واقعیت این است که اگر در گام دوم انقلاب میخواهیم جامعه نمونهای داشته باشیم، باید بررسی کنیم و ببینیم اشکالاتمان چیست. نیاییم با دولتهای قبلی دعوا کنیم. اگر الان دولت آقای روحانی را نقد میکنم نمیخواهم با آقای روحانی دعوا کنم. ایشان ۸ سال رئیسجمهور بودند و احترام او هم لازم است. اما یک نکته مهمی است که میخواهیم با اشتباهات او چه کنیم؟ ارز را یک مرتبه از ۳ هزار تومان، ۳۰ هزار تومان کردند؛ بنابراین به شما بگویم مگر در انتخابات مجلس گذشته انواع و اقسام آدمها و جریانات سیاسی نبودند؟ اینکه بعضیها میگویند شورای نگهبان باندی عمل میکند در دوران همین شورای نگهبان مجلس سوم و ششم را داشتیم و دربست رفتند داخل بهارستان. در همین مجلس یازدهم چند اصلاحطلب داریم؟ تعدادشان کم شده، چون مردم به آنها رأی ندادند. من چه کنم که آقای مجید انصاری که چهره شناخته شده مجمع تشخیص، چون اصلاحطلب است مردم زیر ۱۰۰ هزار نفر به او رأی دادند؛ بنابراین ما میتوانیم با هم کار کنیم به شرطی که اصلاحطلبان در جهت قدرتطلبی برنیایند. از طرف دیگر هم ما را حذف نکنند. ببینید در دوران ۸ ساله آقای خاتمی ما حذف بودیم. سندش را هم بگویم؟ ما با آقای عسگراولادی رفتیم دیدن ایشان. آقای خاتمی گفتند خواهشم این است که شما کسانی که میتوانند کار کنند را به من معرفی کنید. گفتم آقای خاتمی این را از ما نخواه، هرکسی از بین ما خوب بود، ببر. گفت خواهشم این است که شما بنویسید. گفتم ببینید شما اگر خودت هم بخواهی بگذاری، دار و دستهات نمیگذارند. گفت خواهش میکنم، بنویس. من یک نامه نوشتم ۵ نفر را معرفی کردم و گفتم این ۵ نفر آدمهایی هستند که شما هرجایی بخواهی میتوانی استفاده کنی، یک نفرشان را که نگذاشت هیچ، دو نفری هم که سرکار بودند را برکنار کرد.
منبع: فرارو
کلیدواژه: بادامچیان مرگ بر دیکتاتور جمهوری اسلامی احراز صلاحیت شورای نگهبان حاکمیت و ملت اصلاح طلبان قانون اساسی آقای روحانی آقای خاتمی رئیس جمهور او را قبول اصلاح طلب رأی دادند بعد از آن یک گروه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۳۳۵۳۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کیومرث صابری؛ چگونه «گلآقا» و بعد «گلآقای ملت ایران» شد؟/ "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق"؛ ناراستی که راست تلقی شد!/ نمادی که می توانست نهاد شود اما نشد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- امروز 11 اردیبهشت بیستمین سالگرد خاموشی کیومرث صابری فومنی است؛ نام ماندگار طنز در ایران بعد از انقلاب 57 که از حسن اعتماد رهبران جمهوری اسلامی به خود و سابقه دوستی با شهید رجایی بهره برد و در فضای جنگ جسارت کرد و با حمایت سید محمود دعایی ستون «دو کلمه حرف حساب» را در روزنامه اطلاعات به راه انداخت و بعد از چند سال در ادامۀ آن مجلۀ «گل آقا» را منتشر کرد که برای خیلیها یادآور دوران «توفیق» بود.
کارتون هادی حیدری به یاد کیومرث صابری (گل آقا). هادی حیدری خود از دست پروردگان مجله گل آقا و از همکاران آن بوده است
نسل تازه شاید نداند کیومرث صابری فومنی (که بر خلاف خیلیهای دیگر نام شهرستان زادگاه را حذف نمیکرد و کامل میآورد) چه نقشی بر جای گذاشت و در تمام دهۀ 70 یکی از تأثیرگذارترین چهره های فرهنگی و مطبوعاتی بود و از خشکی و زُمُختی و عبوسیِ سیاست در دهۀ 60 هم میکاست چه رسد به دهۀ 70 که حال و هوا تغییر کرده بود.
روزنامۀ اطلاعات نزد برخی به عنوان روزنامهای خنثی شناخته میشد و میشود اما همین روزنامه کارهایی کرده کارستان که از هر کسی برنمیآمده و یکی هم ستون «دو کلمه حرف حساب» با محتوای طنز در این روزنامه است. آن هم در چه سالی؟ 23 دی 1363 بود. در گرماگرم جنگ که روزنامهها و خود سیاست عبوس بود و رابطۀ مردم با طنز در برنامه "صبح جمعه با شما"ی رادیو خلاصه میشد و شوخی با گوشت 75 تومانی (75 تا تک تومان و نه 75000 یا 500 هزار تومان!) و کمی دیگر از این دست؛ پس از اتفاقات سال 60 همه دست به عصا شده بودند.
«دو کلمه حرف حساب» یک اتفاق بزرگ در تاریخ مطبوعات بعد از انقلاب است که طنز ژورنالیستی و مکتوب را احیا کرد و اگر سابقۀ نویسندۀ آن در دوستی با شهید رجایی چه در دبیرستان کمال و چه دوران وزارت آموزش و پرورش و نخستوزیری و ریاست جمهوری او و بعد هم دوران کوتاهی در دورۀ ریاست جمهوری آیتالله خامنهای نبود این امکان هرگز فراهم نمیآمد و نقش مرحوم سید محمود دعایی هم از این نظر ستودنی است. ( نامههای اولیه مرحوم رجایی به عنوان نخستوزیر به ابوالحسن بنیصدر رییس جمهوری که نثر شسته و رفته و لحن اداریتری دارد به ویرایش صابری است. بعدتر که اختلافات تشدید شد و در عنوان نامهها به جای "برادر گرامی دکتر سید ابوالحسن بنیصدر مقام محترم ریاست جمهوری" تعابیر صریح و ساده را شاهدیم و لحن نامهها هم کمی تند شده میتوان حدس زد نیاز به بازنویسی و ویرایش او نبوده است. کتاب نامههای نخستوزیر به رییس جمهوری منتشر شده)
مرحوم دعایی در اطلاعات ستونهای روزنامه را به نویسندگان منتقدی داد که با اصل انقلاب و نظام مشکل نداشتند هر چند که در صفحات لایی نویسندگانی چون سعیدی سیرجانی و باستانی پاریزی یا اسلامی ندوشن و چهرههای کلاسیک دیگر نیز مینوشتند.
از آن پس تا روزنامۀ اطلاعات را میخریدیم اول و قبل از آن که کاملا باز کنیم گوشه سمت راست صفحۀ 3 را کنار میزدیم تا ببینیم "دو کلمه حرف حساب" دارد یا نه و گاه در همان حالت میخواندیم. مثل حالا نبود که در گوشی تلفن همراه به هر سو سرک بکشی و تازه در این روزگار هم نویسندگان صاحب سبک همچنان متفاوتاند.
کیهان هم البته بعدها یک ستون را در صفحۀ ماقبل آخر به طنزنویسی داد که ارزش کار صابری را بیشتر نشان میداد و گویا نویسندۀ آنها وفاداری خود را به طرقی دیگر نشان داده بود و البته دلی نمیربود.
این که در اوج جنگ و در روزنامهای که سرپرست آن را امام خمینی تعیین کرده طنز سیاسی بنویسی کاری نبود که از هر که برآید ولی صابری فومنی انجام داد و «گل آقا» فراتر از آن که خاطره توفیق را زنده می کرد یادآور امضای دهخدای بزرگ بود: "دخو" در دورانی که «چرند و پرند» را در روزنامۀ "صوراسرافیل" مینوشت.
خیلیها نمیدانستند نام اصلی «گلآقا» چیست و لو هم نمیداد مگر مواقعی که در همان ستون جدی مینوشت و لوگو نداشت اما مشخص شد که او کیست.
با این حال تصویری از او منتشر نمیشد و فراموش نمیکنم که اول بار وقتی در یکی از جلسات ماهانۀ خانۀ عمویم او را از نزدیک دیدم مدام آن جثۀ کوچک با ظاهر غیر حزباللهی و ریش تراشیده و با لهجۀ گیلکی را ورانداز میکردم و نمیتوانستم باور کنم گلآقا هم او باشد و بعدتر که به خاطر فعالیتی که در کار گل و گیاه داشتم به خانۀ او بالای پل صدر در خیابان شریعتی رفتم او را صمیمیتر هم یافتم و وقتی دانست نه به اندازۀ او اما اهل ادبیات هم هستم حرفهامان بیشتر گل انداخت خاصه درست در یکی از روزهای عید نوروز 1368 که هر دو از خبر استعفا یا برکناری آیتالله منتظری شوکه شده بودیم و کار به سخن گفتن از سیاست هم کشید و با این که 24 سالی بزرگتر بود اختلاف سنی زیادی حس نمیکردم. از گل و گیاه و فضای سبز به شعر و ادبیات تا مطبوعات و روزنامهنگاری و البته سیاست و انطباق تصویر گلآقایی که در نوشتهها میشناختم با آن کاراکتر ذهن مرا به شدت درگیر کرده بود.
گلآقا اما بیش از آن که یادآور آن ستون باشد به خاطر «مجلۀ گلآقا» بر سر زبانها افتاد. نشریه ای با حال و هوای "توفیق" که 6 سال بعد از راهاندازی آن ستون و اول آبان 1369 با شمارگان صد هزار نسخه به قیمت 15 تومان روی دکه رفت و به سرعت به فروش رسید و به چاپ دوم و شاید سوم رسید و تجدید چاپ شد. صابری البته مجله را با همکاری مرتضی فرجیان راه انداخت اما چنان با صابری شناخته میشد که پایان همکاری آن دو چندان که تصور میشد سر و صدا نکرد. هر چند به خاطره ای تلخ بدل شد و برخی معتقدند در حق مرحوم فرجیان جفا شد.
غم بزرگ زندگی او البته از دست دادن فرزند جوان خود -آرش- در سانحۀ رانندگی بود و نمی دانم چرا بزرگان ادبی ما که به سوگ فرزند نشسته اند کم نیستند. با این حال همین که ذوق او در پی این سوگ مرد افکن نخشکید و دوباره نوشت، کاری ساده نبود و حالا زندگی او بیش از پیش «پوپک» بود که برای روشن نگاه داشتن چراغ گل آقا پس از پدر کوشید اما او هم یک جا متوقف کرد چون زمانه، دیگر شده بود.
گلآقا در تمام دهۀ 70 نشریهای مهم و خواندنی و تأثیرگذار بود که مطالب آن نقل میشد و از توقیفهای 1379 نیز جان به در برد اما دو سال بعد در دوم آبان 1381 و در دوازدهمین سالگرد تولد مجله خود صابری تصمیم به توقف انتشار گرفت و این بار امضای نوشتۀ او نه گلآقا بود نه شاغلام و نه غضنفر (شخصیتهایی که خلق کرده بود تا نمایندگان تیپهای مختلف اجتماعی باشند) بلکه امضا کرد: صابری فومنی. یعنی پایان و خداحافظ!
او هیچگاه دلیل توقف انتشار نشریهای را که به یک نهاد تبدیل شده بود اعلام نکرد اما همان موقع برخی حدس زدند پس از دوم خرداد 76 و در پی ظهور طنزنویسانی چون سید ابراهیم نبوی ذائقۀ مردم تغییر کرده بود و نه میتوانست مانند آنها باشد و نه شکل گذشته مخاطبان را سیراب می کرد ولی دلیل اصلی چیز دیگری بود. این که انتظار داشت نه تنها تحمل شود بلکه او را قدر بدانند که توجه مردم را به داخل جلب کرده ولی حاکمیت و سلیقه ها چندان دوپاره شده بود که اعتماد سابق به او هم زایل شده بود.
انکار نمیکرد که ایفای نقش سوپاپ برای جلوگیری از انفجار اجتماعی بد نیست ولی وقتی آدمی با مشخصات سعید مرتضوی به جان مطبوعات افتاده بود نه میشد با او در افتاد و نه نادیدهاش گرفت و ادامۀ انتشار عملا ممکن نبود. اگر از نهادهای غیر دولتی انتقاد میکرد چه بسا سراغ او میآمدند و اگر از خاتمی با اقتدارگرایان همسو میشد. در این فضا گویا حسن حبیبی که حامی و در عین حال سوژۀ گلآقا بود توصیه کرد فتیله را پایین بکشد.
این احتمال هم جدی است که وقتی شنید به سرطان مبتلاست نمیتوانست ادامه دهد و کمتر از دوسال بعد درگذشت. جالب این که مشهورترین جمله دربارۀ گلآقا سخنی است که هرگز نگفت و ننوشت: "بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق!"
در آستانۀ دوم خرداد 1376 این شایعه به شکلی بسیار گسترده پیچید که گلآقا نوشته "بنویسید خاتمی بخوانید ناطق" یعنی قرار نیست آرا درست شمرده شود حال آن که چنین جملهای را ننوشته بود اما ضربالمثل و به گلآقا منتسب شد.
در دوران "دو کلمه حرف حساب" روزنامۀ اطلاعات و بعد از آن که رهبران نهضت آزادی را افراد مسلحی ربودند و گویا شبه تیربارانی دروغین به قصد ترساندن برای آنان ترتیب دادند این خبر در رسانه ها قابل نقل نبود و از اینترنت و کانال تلگرامی و شبکۀ ماهوارهای هم البته خبری نبود اما گلآقا در قالب طنز نوشت که "شاغلام پیشنهاد داد دسته جمعی به بهشتزهرا برویم و زیارت اهل قبور کنیم و گفتیم: نه! خطرناک است. مگر نشنیدهای که میزنند؟ شاغلام پاسخ میدهد ولی ما پنج نفریم در حالی که آنها 9 نفر بودند. گل آقا هم میگوید: درست است ولی آنها اول میزنند بعد میشمرند!"
گل آقا چنان که اشاره شد آدمی مبادی آداب بود و وقتی دانست طنز کوتاه او در اطلاعات درباره مارگارت تاچر به سبب خانم بودن نخست وزیر انگلستان نوشته او را غیر اخلاقی جلوه داد رسما عذرخواهی کرد.
از ویژگیهای صابری این بود که نثری بسیار فاخر داشت و با ادبیات کلاسیک و معاصر نیک آشنا بود و بیشک برخی از نوشتههای او در کتابهای درسی به عنوان نمونۀ نثر پیراسته قابل درج و تدریس است اگر ذوقی مانده باشد. کافی است اشاره شود که وجه ادبی منحصر به خود صابری هم نبود.تا جایی که ابوالفضل زرویی نصرآباد یکی از بالیدگان گل آقاست که او هم ناباورانه چشم از جهان بست و از بیشتر ویژگیهای صابری برخوردار بود و راز توقف انتشار گل آقا را هم او فاش کرد وقتی صابری رفته و خود نیز با مرگ دست و پنجه نرم می کرد.
الگوی اصلی گلآقا اما نه توفیقها که علی اکبرخان دهخدا بود. مشروطهخواه، اهل ادبیات، نویسنده، ملی، روزنامهنگار و البته فرهنگنویس و صابری فومنی فرصتی برای انجام این آخری پیدا نکرد.
از خاطرات قابل توجه کیومرث صابری یکی این بود که چند ماه مانده به درگذشت امام خمینی همراه با مرحوم دعایی به دیدار رهبر فقید انقلاب میرود. در حالی که بعد از قبول قطعنامه 598 و تعبیر جام زهر تمام دیدارهای عمومی امام لغو شده بود و به خاطر آن و نیز بیماری سرحال نبود و صابری میگوید بسیار خسته و حتی افسرده به نظر میرسید و نگاهمان نمیکرد و دعایی گفت: پس ما برویم چون شما نگاه مان هم نمیکنید ولی آقا! این آقا گلآقاست ها و تا امام نام او را شنید نگاهی کرد و لبخند زد و خندید.
آدمهایی چون کیومرث صابری فومنی در گذر زمان بیشتر شناخته میشوند و در این 20 سال عیار او روشنتر شده است و نثر او همچنان گواه است. نثری که جا دارد در کتاب های درسی بیاید بلکه دانش آموزان هم از این همه ملولی کتاب های درسی به درآیند. (این که صابری بسیار کوشید گل آقا را فراتر از نماد به عنوان یک نهاد تثبیت کند تا قائم به شخص او نباشد و بعد ادامه یابد و دختر و دوستانش مدتی بعد از مرگ در این راه کوشیدند و ناکام ماندند می تواند به عنوان شاهدی دیگر بر نظریه دکتر کاتوزیان هم باشد: ایران؛ جامعه کوتاه مدت که به ایران؛ جامعه کلنگی هم مشهور است و این که در ایران نهادها نمی مانند و قائم به افراد است و برای همین مدام شاهد روز از نو روزی از نو و نقطه سر خط هستیم!)
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: دیدار گل آقا و آیتالله خامنهای (+عکس)/ نامه رهبری درباره مجله